نتایج جستجو برای عبارت :

این که مدام لبانم را روی گونه‌ات میگذارم.!

یک بار گم شدن در ثانیه ها و هزار بار گم شدم در آینه .در آینه انعکاس تصویر من نبود . من به دنبال خودم به دور اینه پرسه می زنم و او تکرار می کند تصویر زنی در تاریکی . تصویر زنی در حجمی از سکوت . 
به خود شک می کنم . انگار لبانم دوخته است . چشم هایم چطور ؟ 
افکارم چطور ؟ باورهایم کجاست ؟ 
من درون سیاه چاله ای گیر کرده ام . طناب کجاست . ؟ 
دست هایت را دراز کنی بر می خیزم . جان می گیرم.  گره ای از لبانم باز می شود . 
 
 
 
 
1))
وزیدن گرفت نسیمی شرجی
تب داغ شب را
و امید روییدن
سار بر صنوبران
علف ها بر زمین
و من در پوست خود
نمی گنجم 
مژده می دهد دل
باز لبخندی خواهد شکفت
بر اندوه ماه
و ژیبا خواهد شد
در چشم های خورشید
نسیمی خنک
بر پوست داغ تنم
خاطره ی نفس هایت
در داغ ترین شب
هنوز زخم است روحم
و جای دندان هایت خونین
نسیمی میوزد
عطر تو میپیچد در اتاق
تکرار میکند ساعت
تیک تاک را
به همراهی لبانم
که تکرار می کنند نام تو را
...
 
 
نام ام را بخوان
پاسخی خواهم داد
آرام جانت
..
 
   لبانم  بوسه  میخواهد  ،   ز رویِ  آتشین  لب ها
   بِنِه  لب   بر  لبانم  تا ، گریزم من  از  این  تب ها
   همه  شب     تا  سحر     ،     بیتاب  و    غمگینم
   رها کن این دلِ ما را ، از این غمگینترین شب ها
 
                                                  شاعر معاصر : داوود جمشیدیان ، متخلّص به سِتین
 
   لبانم  بوسه  میخواهد  ،   ز رویِ  آتشین  لب ها
   بِنِه  لب   بر  لبانم  تا ، گریزم من  از  این  تب ها
   همه  شب   تا  سحر   ،  بیتاب و   غمگینم
   رها کن این دلِ ما را ، از این غمگینترین شب ها
 
                                                  شاعر معاصر : داوود جمشیدیان ، متخلّص به سِتین
 
   لبانم  بوسه  میخواهد  ،   ز  رویِ  آتشین  لب ها
   بِنِه  لب   بر  لبانم  تا ، گریزم  من  از  این  تب ها
   همه  شب   تا  سحر    بیتاب و   غمگینم
   رها کن این دلِ ما را ، از این غمگینترین شب ها
 
                                                  شاعر معاصر : داوود جمشیدیان ، متخلّص به سِتین
 
اخم کرد. کلافه شد. مهربان نبود. همین‌ها کافی بود تا اضطراب من بیشتر شود و در انجام تمرینات، ناتوان‌تر شوم. بعد از پایانِ کلاسِ آنلاین، آمادگی این را داشتم که گریه کنم. حدود نیم ساعت روی صندلی نشستم و از جایم تکان نخوردم. غمگین بودم. خجالت می‌کشیدم؛ از خودم، از مربی‌ام، از زندگی و از تمریناتی که انجام نداده‌ام. شور همه‌چیز را درآورده‌ام. نه خوابم به جاست، نه غذا خوردنم، نه تفریحم، نه کار، نه تمرین و نه هیچ چیز دیگر. مدام اضطراب، مدام تپش ق
آن دوستت دارم داغ و دلنشین که توی ظهر سوزان و شرجی مردادماه به جانم نشستو قلبم را خنک کرد؛هیچوقت از ذهنم محو نمی شود.کف دستهایم عرق کرده بود‌.می خندیدم. بی دلیل می خندیدم.لبانم تا بناگوش باز می شد. دلیل خنده ام او بود.خودم می دانستم...خودش می دانست...
 
معصومه باقری  
با اینکه ساعت چهار باید می رفتم ساعت سه و ربع آماده بودم...صدای قلبم را می شنیدم استرس در چهره ام موج میزد تا آمدم برسم تنها ذکر صلوات جاری بود بر لبانم منتظر باز شدن در سالن بودم... گریه ام گرفته بود ردیف سوم نشستم...
ادامه مطلب
این که مداملبانم را روی گونه ات می گذارم
روی لبان ات فشار می دهمقصدم بوسیدن ات نیست
بوسیدن حساب کتاب داردجایگاه و منزلت می خواهد
من در تو دانه می پاشمنگاه کن!
پرنده ای زیباشبیه علاقه
روی شانه هایت تخم کرده است..بهار که شدحتمن دوباره عاشق ات می شوم!
 
 
#بهرنگ قاسمی❤
یه جمله مدام و مدام تو ذهنمهاونجایی که تو سریال دراکولا لوسی از در میاد تو و عشقش اونو با بدنی سوخته و زیبایی از دست رفته میبینه،لوسی میاد نزدیک و مدام میگه منو ببوس و جک که میدونه لوسی خون اشام شده و به این وضع افتاده پسش میزنه و کنت دراکولا از زندگی 500 ساله ش یه جمله رو به زویی میگه:عشق هم روزی به پایان میرسه...و راست میگه راست میگه
از یک جوان پرسیدند :از چه نوع آرایشی استفاده میکنی؟گفت اینارو بکار می برم :برای لبانم ....... راستگویی برای صدایم ...... ذکر خدابرای چشمانم ...چشم پوشی از محرماتبرای دستانم ...... کمک به مستمندانبرای پاهایم ...... ایستادن برای نمازبرای قامتم ....... سجده برای خدابرای قلبم ........ محبت خدابرای عقلم ...... فهم قرآنبرای خودمم ...... ایمان به خدا
+برندش «مال خدا» بوده.اصل مطلب «دختر جوان» بود ولی این آرایش برای مرد ها هم کارایی داره.
واسه من فاز روانشناسا رو برمیداره بعد خودش مدام میخاره تا باهاش کلکل کنه ،اونوقت ب من میگه بااین اگر کلکل کنی
 فرقی باهاش نداری :/ میگم تویی که مدام پلاسی تو صفحاتش و فحش میدی براهمین هی فک میکنه همه اینا ی نفرن
 و کارمنه-_- بدم میاد همچین کسی برام فاز برمیداره
حرف می‌زند. از صبح تا شب یک‌ریز در حال حرف زدن است. با من، با تو، با او، با هر کسی. باور کنید توی خیابان اگر از کنار کسی رد شود بی‌اختیار با او هم حرف می‌زند. تعجب نمی‌کنم اگر توی تنهایی با در و دیوار و کمد و کیف و زمین و زمان هم حرف بزند. حرف می‌زند. مدام در حال حرف زدن است. از خودش از دیگری از هوا از آب از غذا از آدم‌ها از اشیا از گیاهان از هر موجود زنده و مرده‌ای حرف می‌زند. باور کنید جز وقت‌هایی که خواب است همیشه در حال حرف زدن است. زمان‌هایی
از الان تا تولدت بیستو چهار ساعت مونده بیستو چهار ساعتی که نمیدونم قراره چجوری بگذره ولی میدونم انرژی زیادی ازم میبره اما حرف س رو باید با خودم مدام و مدام تکرار کنم، س میگفت تولدش فرصت خوبیه برای اینکه بفهمه از دستت داده واقعاراست میگه تو منو از دست دادی و حتی با تولدتم نمیتونی برم گردونی...
 #یک_آیـه‌_قـرآن ✍مـدام تـلاش ڪُن
توی زندگیتون هدف داشته باشین و در مسیر رسیدن به هدفتون مدام تـــلاش ڪنید یڪ جا نشستن چیز خوبی نیست..!! بعضی‌ها صبر رو با تنبلی اشتباه میگرن!! صـبر یعنی تلاش ڪنی و منتـظر  نتـــیجه خوب باشی نه اینڪه هیچ ڪاری‌نڪنی و بخوای نتیجه بگیری
مثل دریـا و امواجش باش همیشه پویا و در حرڪت نه‌مثل یک‌ مرداب. سوره انشراح آیه ۷ 
آهنگ مدام تکرار میشه.هوهو  هوووو هو و یک ریتم در ذهن ماشین و تکرار و لب خوانی دوستام توی ماشین .
و مدام آهنگی که مثلپتک میکوبهتو سرم. زدبازی که مدام از عشق  رفته میگه.
حالم بده از ادکلنیکه همین دو دقیقه پیش زدم. سرم به شدت درد میکنه.کاش خونه توی همون سوراخ تتریکم با مشتی از کتابهام خودمو خفه میکردم.
انقلاب، شادی‌آورِ غم‌انگیزی‌ست، و بیشتر از همه، هیجان‌انگیز: فروپاشی و استقرار.
پی‌نوشت: روزهای عجیبی است. اتفاقاتِ زیادی می‌افتد. مواجهۀ مدام، تنش، هیجان، ترس، تلخی، لذت، شادی، غم... همه‌چیز خودش را خیلی عجیب توی این روزها جا داده است. و خب هالی هیمنه دارد به وبلاگش کم‌لطفی می‌کند. نمی‌رسم. کلمات تک‌تکشان مهم‌اند. نمی‌رسم چیزی اینجا بنویسم. وقفه می‌افتد مدام. این پست هم آشوبی به وقفه‌ها! خوب است. (لبخند.)
تا همین پنجاه روز پیش، اگر زندگی، درونت از رونق افتاده بود، جهان بیرون و آدمها میتونستن پناهگاه و گرمابخش باشن. اما حالا اگر خودت تقلا نکنی افسردگی و دل مردگی تو رو تا انتها خواهد بلعید.
تا همین پنجاه روز پیش، سرماخوردگی های روحت، موقتی بود. اما حالا مدام بادهای می وزن که شعله جانت رو خاموش کنن و مدام باید مراقب باشی. 
دوام شادی، دل آرامی، گرمای درون خیلی کوتاه شده و منقطع.
 
هوالمحبوب
بی‌هوا در آغوشت کشیدم، تنت گرم بود و مستم می‌کرد، این بار نه زیر گوشم، که بلند و رسا گفتی، «دوستت دارم». تمام جهان گوش شده بود و من طاقت این‌همه خوشبختی را نداشتم، لبخند‌ها از لبانم سر می‌خوردند و من نمی‌توانستم بیش از این دیوانگی کنم. حیات همان دم بود و بس. بعد از آن خواب رویای فراموشی بود، نوشتن گریزی برای لحظات بی‌طاقتی و سرودن تنها و تنها تسکینی چند روزه. کاش چشم‌ها هیچ گاه گشوده نمی‌شد و ایستگاه خانه اینقدر زود از پشت تبری
دیدین بعضی وقتا یه آهنگو که قبلا بارها شنیدین یهو دوباره میشنوین و این دفعه حس میکنین فرق داشته با دفعه های قبل...انگار با تمام وجود حس شاعرش،حس خوانندشو درک میکنین...من امروز قلبم از شدت زیبایی این آهنگ رو به درد آورده...اونجا که همایون شجریان میخونه:
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
مدام پیش نگاهی 
مدام پیش نگاه...
میتونم دراز بکشم رو به آسمون این آهنگو پلی کنم...و با هر کلمه ای که میخونه تو رو یادم بیارم و از شدت علاقه م بهت، با صدای همایون همونجا
گاهی سرنوشت 
مثل طوفان شنی است که مدام
تغییر جهت می‌دهد!
 تو جهتت را تغییر می‌دهی
 اما طوفان دنبالت‌می‌کند 
تو بازمی‌گردی
اما طوفان با تو میزان می‌شود 
و این بازی مدام تکرار می‌شود! 
طوفان که فرونشست
 یادت  نمی‌آید چی به سرت آمد و چگونه زنده مانده‌ای
اما یک چیز مشخص است، 
از طوفان کـه خارج شدی 
دیگر همان آدمی نخواهی بود که به طوفان پا نهاده بودی...!
پیرمرد هر روز در صف نانوایی منتظر او بود سر ساعت از انتهای کوچه باریک دستمال پارچه‌ای بدست پیدایش می‌شد صدای کشیده شدن پاشنه کفش‌های فرسوده  و چادر رنگی که مدام توی صورتش می‌کشید زیباترین عاشقانه دنیا بود برای پیرمرد، ،،،پیر مرد مدام نوبتش را به بقیه می‌داد تا نوبت پیر زن در صف زن‌ها برسد وقتی زن   نانش را می گرفت پیرمرد هم یک  دانه نانش را به دست می‌گرفت و آرام به دنبال پیرزن به راه می افتاد . مدت‌ها بود که پیرمرد احساس خوبی نسبت به پیر
پروتز گونه که گاهی اوقات با عنوان برجسته سازی گونه شناخته می شود یک روش گونه گذاری بدون جراحی است، برای بهبود ظاهر استخوان های گونه یا برجسته کردن آن استفاده می شود. مشابه سایر  روش های جراحی پلاستیک، برجسته کردن گونه می تواند باعث جوان تر شدن ظاهر یا ایجاد توازن در بین اعضای صورت شود و در مجموع جذابیت صورت شما را افزایش دهد. در کنار گونه گذاری، عمل زیبایی چال گونه نیز زیبایی صورت را دو چندان می کند و اخیرا افراد بسیاری را به خود جذب نموده اس
حس می کردم هیچ تعلقی به این زنده گانی ندارم.. 
پوچی در تک تک سلول هایم نفوذ کرده بود..و مرا میلی نبود به ادامه راه ..من تمام آنچه که حتی می توانست اتفاق بیوفتد را دیده بودم..
دخترک تاریک درونم دستهایش را دور سرش گرفته بود و فریاد می زد .. ولی چطور می توانست از صداهایِ سرش خلاص شود؟! 
حس های پوچ و مبهمی که نمی فهمیدم شان در تمام سوراخ های مغزم رسوخ کرده بودند .. حس می کردم برای این جا نیستم خودم را یک موجود عبث و بیهوده می دانستم و هیچ حس تعلقی در من نب
اسمش هنوز مدام سیوه، هنوز همه حسا هستن، هنوز همشون هستن! ولی من دیگه سکوت کردم. حالا دیگه دیدنشم از دست دادم. و هر روز می‌بینم یکی تو مخاطبینم، مدام سیوه، با لست سین ریسنتلی، که راهو به روش بستم. گفتم میرم دیگه نمیام، میرم که درس بخونم. حالا دیگه نمیتونم نرمش نشون بدم. روم نمیشه. امیدم فقط به اینه که فک نکنه به اینکه چرا این ریسنتلی نشد یک هفته، یک ماه. موند؟ 
خب ولی یه چیزی این وسط واضحه، من یه اقدامی کردم، و نشده. و دیگه مهم نیست! 
ولی خب... :(((
بهترین مارک پنکیکارایش چهره کشیده و سبزه: صورت اشخاص در انواع و اندازه های مختلفی دیده میشود، البته معمولا می اقتدار گونه های رخ را به سه نوع اصلی؛گرد،بیضی و کشیده تقسیم بندی کرد اکنون در حالتی‌که شما در تقسیم بندی جز اشخاص فیس کشیده میباشید به موارد ذیل اعتنا داشته باشید در صورتیکه شما...
ارایش چهره کشیده و سبزه:رخ اشخاص در گونه های و اندازه های مختلفی مشهود است، ولی معمولا می قدرت گونه های صورت را به سه مدل اصلی؛گرد،بیضی و کشیده تقسیم بند
جاده ی اهواز آبادان بسته شده. چند روزی موقت باز بود اما دوباره بسته شد.
جاده ی اهواز شوش هم بسته شده. برای رفتن به دزفول باید دور زد و از جاده ی شوشتر رفت.
ریل راه آهن هم توی محور اندیمشک اهواز بسته شده.
مدارس و دانشگاه هارو تعطیل کردن.
جاده های ساحلی مجاور کارون بسته شدن و پر از سیل بند و آبن و جاده های اصلی شهر همیشه ترافیکن.
مدام صدای هلیکوپتر و جت هوایی به گوش میرسه.
آب کارون به حدی بالا اومده که تا به حال ندیده بودم.
مدام خبر میرسه که فلان روست
من دلتنگ توام
دلتنگ دوستی که روزی کنارم می نشست، هرچند من حرف نمیزدم اما درد دلهای تو مراهم آرام میکرد.
وامروز تمام آن دوستی فقط شده سلام. بله. نه...
و فراتر از اینها فقط سکوت و سکوت
حتی دیگر نگاه دوستانه ای نیست که دلم را گرم کند به داشتنت
و باز هم افتاده ام در قصه ی فراموشی اجباری
باید فراموش کنم تمام لحظه های شیرین با تو بودن را، تمام لبخندها و نگاههای گرمت را و تمام شیطنتهای دوستانه ات را که لبخند را به لبانم می آورد و ذره ذره محبت را در دلم می
بالاخره چهارتا کتاب مواعظ آیت‌الله حق‌شناس تمام شد. هر شب یک درس می‌خواندم. مفید است. توصیه هم می‌کنم. شخصا اما با کتاب‌های حاج آقا مجتبی بیشتر ارتباط برقرار می‌کنم.
انسان مدام و مدام به توصیه‌های اخلاقی از طرف استاد و مراقبه احتیاج دارد تا تبدیل به عمل همیشگی‌اش شود. اگرچه کتب اخلاقی جای حضور را نمی‌گیرد اما برای ما که امکانش نیست غنیمت است و چیزی در درون آدم را زنده نگه می‌دارد. 
یکی از غول های تخصص که درواقع غول آخره، کیس بورد هست، یعنی یک بیمار باید پیدا کنیم که چهار قسمت فکش جراحی بخواد ... تا اینجاش که به سختی پیدا میشه ... قسمت دردناکش اینه باید از مرحله به مرحله ی جراحی عکس بگیریم ... و واقعا حس بدی از این کار دارم ... اینکه مدام باید لب و گونه و زبون مریض رو کنار بزنم و اونم کلی اذیت بشه که یک عکس خوب ازش دربیارم ... اصلا نه خوشایند مریض نه من ... ولی مجبوریم نمیدونم چرا تو سیستم آموزشی به این قسمت حقوق بیمارا توجه نمیشه ...
چند باری خوره‌ی نوشتن به جانم افتاد اما کوتاهی کردم. دارم با دست‌های خودم عمرم را تلف می‌کنم. توی این گوشی لعنتی دنبال چه چیزی می‌گردم که مدام توی کوچه پس‌کوچه‌هایش پرسه می‌زنم؟! آمدم پست دیشبم را تکمیل کنم. اما به خودم که نمی‌توانم دروغ بگویم! نمی‌توانم عزیزانم! الان نمی‌توانم درباره‌ی این برف کوفتی بنویسم. باز هم در خوردن قرص‌هایم کوتاهی کرده‌ام. باز هم تپش قلب دارم. باز هم مغز و بدنم دچار شوک می‌شود. علائم سرماخوردگی دارم. از دست‌
محدثه، مرا در آغوش بگیر. تا بتوانم در ناملایمات روزگار دوام بیاورم. مرا در آغوش بگیر. آغوشی که لبریز از دوست داشتن هست. محدثه، بگذار سر به زانویت بگذارم. تا آسوده ترین خواب عمرم را داشته باشم. وقتی روی زانوی تو می خوابم، فقط خداوند لایق است به خوابم بیاید. محدثه، هر وقت ناراحت باشی بیشتر می بوسمت. بوسه های سرشار از دوست داشتن، بوسه های که پس از دیگری می آیند بی آنکه برچسب تکرار بخورند. محدثه، محدثه، محدثه من، جاری کردن این نام بر روی لبانم احسا
#برای_ابد
دیروز
روز خوشی بود
از شکوفه ها، 
ترانه بر می خواست
نسیم مدام می وزید
و بالای صخره ها،
باران، نم نم در گوش ردیفی از نرگس های نو رس آواز می خواند...
با آخرین روزهای سرد،
خبر دیدار،
بر قلب های خسته ما،
پیام های عاشقانه بهار را،
صدای رودخانه  می آورد!
دیروز،
روز خوشی بود
از شکوفه ها، 
ترانه بر می خواست
نسیم مدام می وزید
من بی خیال حرف های سرد مردمان بیهوده،
انگار گل سکوت را می توانستم بچینم از دامن کوه!
مثل یک اتفاق ساده 
کاش می شد درون قلب
پس از اجرای مرحله اول طرح مدام مجددا همگام با دیگر مدارس کشور چهارشنبه مورخ 97/11/24 مرحله دوم این طرح در دبیرستان بو علی زیارت برگزار شد و در یک روز تحصیلی به طور کامل اداره مدرسه و کلاس ها توسط دانش آموزان انجام گردید و این موضوع مورد رضایت و علاقه مندی دانش آموزان واقع گردید.
+تصاویر
ادامه مطلب
حالا مدام از پی نشانی نفس سالم
فنجانهای قهوه را دوره میکنم...
مدام چشم های بیقرارم را 
با بغض و بهانه های باران اشنا میکنم!
مدام جان درمانده ام را
با باور برودت صحت آشتی می دهم...
باید این ساده بداند 
دیگر به خانه خواب و خور راحت باز نخواهد گشت:(
ادامه مطلب
استیصالاولین باری نیست که باغربتش دست و پنجه نرم میکنم...اصلا هر چه از دوست رسد نیکوست... حتی اگه ما ندانیم لنزمان را با چه زاویه‌ای تنظیم کنیم تا وقتی دکمه دوربین را آخر کار زدیم، تصویر خوبی ثبت شود...مثل هر بار دیگر مدام بین خوف و رجا دل ما را می‌برید...ما کلمه‌ها رو قوت قالبمان کردیم، نه که بنویسیم نه بر زبان می‌آوریم... یک بار صلوات، یک بار استعفار، یکبار شعر...این روزها با همین کلمات میگذرد...با و العصر خواندن‌های مدام... با گردن کج مقابل ضری
دختر که باشی این‌گونه‌ای...
گاهی میان بلبشوهای هجده‌ سالگی‌ات دلت می‌خواهد مادر باشی.
کنکوری که باشی این‌گونه‌ای...
گاهی وقتا دلت می‌خواد سرتو بکوبی توی دیوار.
 
پ‌.ن: نتایج اعلام شد. کی قدرت اینو داره که از زیر زبونم حرف بکشه؟! :دی
امشب مدام دچار حمه عصبی شدم، خاله کنارم نشسته بود و مدام ذکر میگفت، وسط حمله خندم گرفته بود :))
میدونی خدا، از روزی ک گفتم راضیم به هر چی که برام بخوای، از همون روز آرومم، قوی ام، تو به من قدرت دادی، مهم نیست چقدر درد میکشم، مهم نیست چقدر اذیت میشم، مهم قدرت منه که شکست ناپذیره، تو کاری کردی بتونم تو اوج سختی بخندم، تو کاری کردی شاد باشم، امیدوار باشم، اینا چیزای کوچیکی نیستن،ازت ممنونم، درسته سلامتی خیلی مهمه ولی من راضیم، من بخاطر همه چیز را
دمای بدنم، این روزها بالاست، لبانم
خشک و انگشتانم بی رمق شده اند، صدایم بالا نمی رود، خوابهای ناز بهاری
برایم ملال آور شده است، اما هیچ کدام مانع بندگی من نمی شوند.من این
روزها ، در مهمانی معبود به سر می برم، چه روزهای زیبایی است. عده ای می
گویند روزه نگیر تو نحیفی ولی من می گویم نگو نحیف، من حنیف هستم و در راه
مستقیم.همه ی سختی های ظاهری و مادی ماه رمضان، برای پرورش انسانهایی
بااراده و متقی است زیرا این ماه عزیز با نخوردن و نیاشامیدن به ما
 
این روزا همه دنبالِ حالِ خوبند
همه دنبالِ این اند که بفهمند چی حالشون رو خوب می کنه
من هم یکی مثل بقیه
دنبالِ یه حال خوبِ مدام ام
 
به دنبالِ شرابی هستم که مستیِ اون دائمی باشه
البته برای یافتنِ اون شُربِ مدام خیلی نباید خودم رو به زحمت بیندازم
 
لطافتِ چادرت وقتی بین دست ها و چشم هام قرار میگیره
عطر مجهولی که با حضورت در هوای اطرافم استشمام می کنم
طعمِ یه لیوان آب که تو ساقیِ اون باشی
تصویر واقعی و زنده از شمایل دلربای تو روبروی خودم "چهره ب
میکاپ عروس به سبک اروپایی
 
پنکیک چون خشک است می تواند به پایداری آرایش شما کمک کند، مثلا اگر زیر سایه چشم پنکیک بزنید سایه تکان نمی خورد و همان طرح اولیه خود را حفظ می کند، البته پودرهایی هم با نام پودرهای فیکس در بازار وجود دارد که مسلما بیشتر از پنکیک می تواند آرایش شما را پایدار کند، مثلا اگر به هر دلیل ابروی تان خالی شده است، ناگزیر آن را کشیده اید، می توانید روی آن پودر فیکس بزنید تا ماندگارتر شود و مدام مجبور به تجدیدش نباشید.
برای رسید
همیشه در من اندوهی بود به جا مانده از حرفهایی که نتوانسته بودم به تمامی آنها را به زبان بیاورم
صباح الدین علی
 
در من اندوهی
چون طفلی مشتاق و جستجوگر
زندگی می کند
به جامانده از تمامی حرفها
عاشقانه ها
و آرزوهایی که هیچگاه بر زبان نیامدند
در من اندوهی است چون آن اشکها
آن بغضها و آن خواستنها
که در تنهایی خویش می ریزم
هنگام سخن با لبخندی بر لبانم از تو پنهان می کنم
در من دریایی است از عشق
نفسهای آه آلودت چون طوفانی
دریای جنونم را به تلاطم در می آو
امشب مدام دچار حمله عصبی شدم، خاله کنارم نشسته بود و مدام ذکر میگفت، وسط حمله خندم گرفته بود :))
میدونی خدا، از روزی ک گفتم راضیم به هر چی که برام بخوای، از همون روز آرومم، قوی ام، تو به من قدرت دادی، مهم نیست چقدر درد میکشم، مهم نیست چقدر اذیت میشم، مهم قدرت منه که شکست ناپذیره، تو کاری کردی بتونم تو اوج سختی بخندم، تو کاری کردی شاد باشم، امیدوار باشم، اینا چیزای کوچیکی نیستن،ازت ممنونم، درسته سلامتی خیلی مهمه ولی من راضیم، من بخاطر همه چیز ر
وقتی مدام خودارضایی می‌کنی یعنی در حالِ سخن گفتنِ مدام با
خویشتنی، و این خویشتن‌گرایی، سمی است خطرناک که آدم را بیشتر و بیشتر
به درون سوق می‌دهد.درونی که در آن هیچ چیز نیست. مثلِ یک جعبه‌ی
توخالی که صرفِ بسته بودنش جذاب است و تو راجع به محتوای آن خیالبافی
می‌کنی و شطحیات می‌گویی.
شطح یعنی سخنِ از خالی به خالی. و خالی‌های جهان چه جذاب است.
درون‌نگری،
ختم به مالیخولیا می‌شود و سودا و هوس، هوس‌های مارگونه‌ی سبزپیکر،
هوس‌های پیچک‌طور
همیشه در من اندوهی بود به جا مانده از حرفهایی که نتوانسته بودم به تمامی آنها را به زبان بیاورم
صباح الدین علی
همواره در من اندوهی
چون طفلی مشتاق و جستجوگر
زندگی می کند
به جامانده از تمامی حرفها
عاشقانه ها
و آرزوهایی که هیچگاه بر زبان نیامدند
در من اندوهی است چون آن اشکها
آن بغضها و آن خواستنها
که در تنهایی خویش می ریزم
هنگام سخن با تو با لبخندی بر لبانم پنهان می کنم
در من دریایی است از عشق
نفسهای آه آلودت چون طوفانی
دریای جنونم را به تلاطم در
همیشه در من اندوهی بود به جا مانده از حرفهایی که نتوانسته بودم به تمامی آنها را به زبان بیاورم
صباح الدین علی
همواره در من اندوهی
چون طفلی مشتاق و جستجوگر
زندگی می کند
به جامانده از تمامی حرفها
عاشقانه ها
و آرزوهایی که هیچگاه بر زبان نیامدند
در من اندوهی است چون آن اشکها
آن بغضها و آن خواستنها
که در تنهایی خویش می ریزم
هنگام سخن با تو با لبخندی بر لبانم پنهان می کنم
در من دریایی است از عشق
نفسهای آه آلودت چون طوفانی
دریای جنونم را به تلاطم در
مدام در حال شیطنت است و یک‌جا بند نمی‌شود، رفتارهای او و لجبازی‌هایش دیوانه‌تان می‌کند، در ‌مهمانی هم‌ از دست لجبازی‌ها و خرابکاری‌هایش آرام و قرار ندارید و مدام حرص می‌خورید، یکی می‌گوید باید بیشتر تنبیهش کنید و دیگری می‌‌گوید بزرگ می‌شود، خوب می‌شود و بعضی‌ها هم مهر بیش‌فعالی به او می‌زنند. اما واقعیت این است که همیشه مشکلات رفتاری بچه‌ها با گذر زمان از بین نمی‌رود و تنبیه هم نمی‌تواند باری از دوش شما بردارد. در مطلب قبل درب
قسمت اول را بخوان قسمت 51
عشق با ذلت سیرابم نمی کرد و عطشم را فرو نمی نشاند .
غرور را از خود او می آموختم .
نگاهی به شالم که دور کمرش بسته بود انداختم.
دستم را پیش بردم و قبل از آنکه گره شال را بگشایم در حصار تنگ بازوان قوی اش اسیر شدم .
نگاه نگرانم را به چشمان درخشان و عاشق او دوختم .
صدای نجوا گونه ام می لرزید:
چیکار می کنی ؟
نگاه تب دارش احاطه ام کرده بود و لبهای خوش فرمش در داغی یک لحظه بی تاب قرینه لبانم شد... .
اصلاً نفهمیدم چطور ازآن پله های س
به سمت تو آمدم، فرمان این بود. چون به تو رسیدم فرمان دیگر شد. به زمین آمدم تا مردگی کنم، تو را دیدم زیستن آغاز شد. پیش از این نبودم، در انسان مرده بودم، تو را دیدم انسان به سوختن آغازید. ابلیس از درد نعره می‌کشید، بر دردهایش خندیدم. روح از شوق می‌گریست، در گریه رقصیدم. 
از چپ قد کشیدم، از راست بیرون شدم، در میانه نشستم. و هر بار میانه دیگر شد و هر بار بر سر هر دوراهی، انتخاب تو. هر بار تو و هر بار زندگی. نه حیوان و نه انسان، نه تاریکی نه نور، نه شرا
یکی مدام غر می‌زند و از شرایطش ناراضی‌‌ست. یکی عیب‌هایی که از چیزها و جاها، هرگز، به چشم‌ت نیامده، جلوی نگاهت می‌آورد، تا از این به بعد, آن شی یا مکان مثل قبل به نظرت کامل و خوشایند نباشد. یکی از قضاوت‌ها و کدورت‌های شخصی‌اش با آدم‌ها، همین آدم‌های نزدیک و عزیز زندگی‌ات، مدام توی گوشت می‌خواند؛ تا حال تو را هم نسبت به آنها مکدر کند. یکی جلوتر می‌رود و انتظار دارد تو هم مطابق نظر و دلخواه او، روابطت را با آدم‌ها تغییر دهی یا محدود کنی.
و انسان هایی که حاضرند زجر بکشی ولی ظاهرت مطابق میل‌آن ها باشد....
+ کاش میتونستم بهت بگم که یکم خودمو ببین.
بگم که چقدر دوست داشتم پیشت خودم می بودم....
بگم چقدر روحم خسته و آزرده ست از تنهایی... از پذیرفته نشدن.... از تحقیر شدن های مدام....
دین و ظاهر یک جور
سیاست یک جور
تنها ماندن از جانب دوستان جور دیگر!
و مشکلات بحث ازدای که شده.... و عدم صحبت باهات توی این زمینه توسط فرد مورد نظر...
بگذریم
فقط
دلم
شکسته 
و 
خسته است.
 
روحی رنجور
خیره به دور دست ها
سا
دوستت می دارم چون عشق مادری به فرزند
چون لبان تشنه طفلی در جستجوی پستان مادر
چون اشتیاق  خاک تفتیده در آرزوی قطره های باران
تا بروید بر آن گلها و علفها وبخوانند پرندگان
دوست می دارم نه تنها تو را بلکه هر آنچه تو را در بر بگیرد
و هر آنچه که تورا لمس کند
هر آنچه که دوست می داری را دوست دارم
آه ای زیبای من
ای عطر تو بهترین عطرها 
کلامت دلنشین ترین نغمه ها
و نگاهت دلفریب ترین نگاهها
موهای پریشان در بادت آفریننده زیباترین لحظات اند
ای عشق زیبای وجو
برای من که صورتم گرد است اما هیچ برجستگی گونه ای ندارم هنگام آرایش چطور رژ گونه بزنم تا کمی گونه هایم برجسته دیده شوند؟
 
 چه صورتهای استخوانی و لاغر و چه صورتهای گرد و تختی که برجستگی گونه ندارند و صاف و یکدستند این روش می تواند در نشان دادن گونه ای زیبا به آنها کمک کند به این ترتیب که :
 
 پس از زدن کرمهایی که باید استفاده کنید از ضد آفتاب تا کرم پودر های مورد مصرفتان برای صاف و یکدست شدن و زیبا سازی پوست، از دو رنگ رژ گونه ی نزدیک به هم استفاد
من آدم بحث کردن نیستم. یه راست میرم سر اصل مطلب. اگه ببینم کسی تعصبات بی جا داره و مدام به صورت غیر منطقی سعی میکنه عقایدشو ابراز کنه میزارمش کنار. نه بحثی میکنم نه حرفی میزنم چون میدونم فایده ای نداره و اون آدم کلا عملی به نام فکر کردن رو بلد نیست. من نمیگم همه باید مثل من فکر کنن. فقط میگم منطقی باید باشه. و دور از تعصب و این که بزور نخواد اعتقادشو بچپونه بهت و برات نسخه بپیچه یا مدام تکرارش کنه با صدای بلند جوری که حوصله ی ادم سر بره. خلاصه که ب
چرا روی داشته هام تمرکز نکنم؟چرا به این فکر نکنم که اوضاع خوبه؟ اونقدر ها هم بد نیست؟ اوکی فشار هست سختی هست. اما من الان دارم زبون دوم رو یاد میگیرم دارم کار مفیدی تو دانشگاه میکنم و دارم برای ی کشور دیگه اقدام میکنم. اینا همیشه آرزوهای من بودن. پس چرا خوشحال نیستم؟ شاید چون ی به قول المانیا خوک درونی دارم که دوس دارم مدام سرزنشم کنه و نداشته هام رو ببینه. مدام وایستاده اون بالا و به اشتباهام نگاه کنه. ی روش خوبی تو کتاب سیلی واقعیت بود که میگف
مثل این میمونه یک خونه رو خراب کرده باشی حالا دوباره آجر به آجر بخوای بچینی هربار یک آجر میذاری با خودت بگی دیگه این خونه خونه میشه ؟و هنوز سردر گم باشی شک کنی و با یک تلنگر ادامه ندی مدام مراقب باشی دوباره این آجرهای ساخته شده فرو نریزن همه چیز در یک سکوته سکوتی عمیق و تو مدام با خودت در کلنجاری که بمونم یا برم همه چیز زیادی عجیبه زیادی جدیده و تو زیادی سردرگم دیشب با صدای آهنگ از خواب بیدار شدم همشون ساکتن و من گیج شدم و آهنگ همچنان برقرار از
در صورتهای کشیده ، قسمتهای بلند پیشانی بیشتر از هر قسمت دیگر به چشم میخوردبنابراین باید قسمتی از پیشانی که مو رشد کرده است و همچنین چانه و زیر گونه ها رو تیره کردهوقسمتهای بالای استخوان گونه و پیشانی را هایلایت بزنید.بهترین جای رژ گونه روی استخوانهای گونه میباشد
 
یه جایی از کتاب کافکا در کرانهپسره به میس سائه کی میگه دوستش دارم ولی ترس از دست دادنش هر لحظه با منه.میس سائه کی میگه تاحالا به گنجشک های روی درخت نگاه کردی؟ هر بار که باد میاد میدان دید پرنده تغییر میکنه ولی پرنده چطور باهاش کنار میاد؟ پرنده مدام سرش رو بالا و پایین میبره تا با شاخه منطبق بشه..سرشت پرنده اینه بدون اینکه به کارش فکر کنه این عمل رو انجام میده. اما تو آدمی! بنظرت زندگی اینجوری خسته کننده نیست؟مدام سر تکان دادن روی شاخه ای که ت
۱:این روزا مدام از خودم میپرسم:تو باهام میمونی نه؟ خودم مدام میگه که اره عزیزم. تا تهش.
 
۲:از مسافرت خسته شدم. استرس گرفتم که مبادا از انتخاب رشته جا بمانم. مشاور لعنتی ام جواب نمیدهد. دیشب بد خوابیدم. به روانشناسم خبر ندادم که جلسه جمعه را نمیروم. من ترسیده ام. دیشب خواب دیدم موهایم را کوتاه کرده ام اما خودم نمیدانم کی! هی از این و ان سراغ میگیرم که من بااااز کی رفته ام مو کوتاه کرده ام؟ 
 
۳:تازه امروز که ما برمیگردیم تهران، شمال افتاب شده.
 
شاید نسلهای بعد گونه ی ما رو نبینند
 
توی گونه ی ما مواردِ خاص و کمیابی مشاهده شده
 
مثلا تصور کن وقتی عشقت تب کنه تو بمیری
وقتی پای عشقت در میون باشه...
... دیگه نه کارت مهمه، نه خودت مهمی...
 
تصور کن همه چی شو زیبا ببینی
عشقت
هر چی از عشقت می بینی برات زیبا باشه
هرچی
چیزایی که بقیه به خاطرش عشقت رو سرزنش می کنند
ولی تو به جای سرزنش، سرسلامتی بهش بدی و کمکش کنی تا زیباترش کنه
 
به نظرت گونه ی ما در حال انقراض نیست؟
 
نع
 
در حال انقراض نیست
به جاش ی
گاهی اوقات احساس خستگی حتی پس از یک خواب خوب شبانه می‌تواند روز کسالت‌باری را برای فرد در پی داشته باشد.


به گزارش : کمبود خواب در تمامی مواقع علت اصلی احساس خستگی نیست و از وجود بیماری‌های نهفته و فاکتورهای دیگر ناشی پماد مدیکال هانی می‌شود.
ادامه مطلب
_کجا آقا رضا شال وکلاه کردی
+دنبال لیلی ام سید یحیی.. دنبال لیلی
_لیلی که دیروز باپای خودش اومده بود اینجا تو جوابش کردی
+دنبال یه لیلی دیگه.. لیلی ای که هیچکس نتونه اونا برای خودش بگیره اونکه هر وقت دلم خواست بتونم باهاش حرف بزنم همونکه گفتی از رگ گردن بهت نزدیک تره اونکه اگه مهرش به دلت بشینه جا برای مهر هیچکی نمیمونه.
_خدا همه جا هست فقط باید ببینی کجا بهش نزدیک تری.. اونجا که دستی سر یتیمی میکشی یا بی پناهی را پناه میدی یا مریضی را عیادت میکنی
با سلام خدمت همه دوستان
پدرم از موقعی که به یاد دارم نسبت به لوازم آرایشی حساس بودن. اگه ببینن خانمی لاک زده یا آرایش داره از غذاش نمی خورن. اجازه استفاده از هر گونه لوازم آرایش رو حتی به مادرم نمیدادن و نمیدن و در صورت دیدن هر وسیله (حتی مژه فر کن) پرتش میدن.
من از موقعی که بچه بودم این رفتار پدرم واسم عجییب و غیرقابل تحمل بود حتی وقتی که از مادربزرگم علت میخواستم میگفت از بچگی همین شکلی بوده!!! و این واسه من قانع کننده نبود. وقتی از خودش میپرسید
با سلام خدمت همه خانواده برتری های عزیز
گاهی وقت ها حس بدی به خودم پیدا میکنم، چون نسبت به چند سال پیش تا حالا خیلی تغییر کردم.
اون موقع ها خیلی درسخون بودم و از اینکه همه جا نامبر وان بودم حس عالی داشتم. هیچی برام مهم تر از درسم نبود. شب ها حتی بیدار میموندم و درس میخوندم تا کسی ازم جلو نزنه و خودم شاگرد اول باشم. نماز هام رو با عشق به خدا میخوندم، حجابم رو کامل رعایت میکردم و خلاصه دختر خیلی خوبی بودم ...
تا اینکه از یه جایی به بعد توی زندگیم همه
یاحق...

بعضی وقت ها آن چنان کارهایمان به هم گره می خورند که زندگی در آن برهه از زمان برایمان چیزی جز کلافی سردرگم نیست. فکر می کنم شاید دلیلی پشت این سردرگمی ها باشد. این روزها به هرکسی که نگاه می کنیم انگار چیزی را گم کرده باشد. همه ما گمشده هایی داریم و بی هدف و شاید هم با هدف به دنبال آن ها می گردیم.
فکر می کنم که ای کاش ماهیت گمشده ها برایمان مشخص می شد و از این دور باطل دست برمی داشتیم. 
نمی دانم که در قرن پیش یا حتی پنجاه سال پیش، شیوه مردم به چ
با مردان بهانه گیر چه کنیم؟
آیا نامزد یا همسر ایرادگیری دارید که مدام از شما انتقاد می‌کند و شما را به خاطر کارهایتان مورد سرزنش قرار می‌دهد؟
 بعضی از همسران هستند که ایرادگیر و سرزنشگر هستند و به کوچک ترین چیزی شروع به انتقاد کردن می‌کنند.
 این افراد نه تنها باعث کم شدن اعتماد به نفس همسرشان می شوند بلکه از موفقیت های وی، جلوگیری می کنند.
آیا نامزد یا همسر ایرادگیری دارید که مدام از شما انتقاد می‌کند و شما را به خاطر کارهایتان مورد سرزنش
هوای راهرو دادگاه گرفته و خفه بود. چهره غضبناک پیرمرد در هم گره خورده بود و پسر مدام با التماس می‌گفت: آقا غلط کردم، تو رو به خدا مرا ببخشید... پیرمرد با غیظ پسر را نگاه کرد و به یاد حرف پزشک افتاد: متاسفم، خانم شما سکته قلبی کرده و در دم... اشک روی گونه‌اش لغزید. باز صدای پسرک در گوشش پیچید: غلط کردم آقا! من فقط شوخی کردم، خانومتان که گوشی را برداشت گفتم شوهرتان تصادف کرده و مرده! به خدا همین!
احتیاج عصبی به جلب محبت و نیاز به تأیید و تصویب دیگران حکایت از یک مسئلهٔ اساسی دیگر نیز می‌کند. کسی که احتیاج عصبی و افراطی به محبت دیگران دارد، باطناً احساس بی‌ارزشی، حقارت، ضعف روحی و عدم اعتماد به نفس نیز می‌کند ؛ یا درست تر این است که بگوییم احتیاج به جلب محبت ناشی از این ضعف‌هاست.
شخص عصبی در هرزمینه‌ای خودرا بی‌ارزش‌تر و بی‌کفایت‌تر از آنچه واقعاً هست تصور می‌کند و فکر می‌کند آدمی است بی‌عرضه که شایستگی و توانایی انجام هیچ کار
لحظه ها... اتفاق ها...
همه لحظه ها و اتفاق های این زندگی مشترک از جلوی چشم هاش میگذره. الان 72 ساعته که مدام داره تصویر میبینه؛ خنده های مهناز، اشک هاش، سفرهاشون، دعواهاشون... و جمله های آرمان که مدام تکرار میشن : اتفاق ها و لحظه هان که مهمن"
احمد تصمیم گرفته به این فلسفه آرمان فکر کنه. درواقع بیشتر از فکر، چون به نظرش منطقی میاد، میخواد عملیش کنه.
داره اتفاق ها رو مرور میکنه. لحظه ها رو هم. و این مسئله با خودش ترس میاره. ترس از این که لحظه ها اونقدر ج
تب فشار اقتصادی آن قدر بالا رفته بود که طبیعت آستین‌هایش را بالا زد و با سیل مردمان سرزمینم را پاشویه کرد. طبیعیست که طبیعت قانون بقای درد را نفهمد، هم‌چنان که ما قانون بقای نفهمی در میان حاکمان را نمی‌فهمیم. اگر ادعا کنند تمام آن‌چه سیل با خود برده‌‌است بر‌خواهیم‌گرداند با اشک‌های ریخته شده به سیلاب‌ها چه می‌کنند؟ با عصاهای ازکار‌افتاده‌ی موسی و نیل‌ها چه می‌کنند؟ با دروازه‌ای که قرآن و کاسه‌های آبِ پشت‌سر هم نگه‌دار مسافرانش
وقتی دیگران را ناراحت می کنیم انگار کلید غروب آفتاب زندگیشان را روشن می کنیم ، نور کم و کمتر میشود تا تاریکی اطراف فرد را پر کند.قلبش به تپش می افتد، مغزش از فکر و خیال داغ می شود و دستانش لرزان..این روزها همگی در غم اجتماعی به سر می بریم مدام از طرف همدیگر مورد حمله قرار می گیریم ، گاهی عقلمان و گاهی احساسمان خلع سلاح می شود..دیگر اثری از آدم های قوی داستان های خیال انگیز وجود ندارد..الان، کلیپ طنزی می بینم خندان میشوم و گاهی از فرط خندگی احساس
"خستگی تصمیم" چیست؟ و چگونه از آن در امان باشیم؟ 
همان گونه که عضلات ما بعد از کار کردن زیاد خسته می شوند، مغز نیز بعد از تصمیم گیری های متعدد در طول روز، چار خستگی می شود که به آن، "خستگی تصمیم" (Decision fatigue) می گویند.
ما مدام در حال تصمیم گیری هستیم و با هر تصمیمی، یک قدم به "خستگی تصمیم" نزدیک می شویم. هر چند همه تصمیم ها بزرگ و حیاتی نیستند ولی هر کدام شان، به سهم خود بخشی از انرژی مغزمان را می گیرند: از انتخاب بین دو نوع خمیردندان برای مسواک صبحگا
مادر بی‌خواب شده. می‌گویم "اشکال ندارد، فردا راحت می‌خوابید" و ناخودآگاه یاد مرگ می‌افتم که همه می‌گویند دیگر راحت شد، یا راحت خوابیده، یا تا ابد به خواب رفته. دلم ناگهان هری می‌ریزد.
باور نمی‌کنم این من باشم که برای جراحی فردا استرس دارم و در تاریکی بی‌صدا اشک می‌ریزم و مدام ذهنم می‌رود سمت آن احتمالات اندک! سمت آن دارویی که یک ماه قبل از جراحی، کنتراندیکاسیون نسبی داشت و مادر مجبور بود استفاده کند. سمت اینکه دنیا بدون مادر هم ممکن است
پدربزرگ مادریم آدم خشن و جدی و عصبی و نامهربونی بود.هیچوقت نتونستم دوستش داشته باشم.از اون آدمهایی بود که نه به درد خودش میخورد نه به درد زن و بچه هاش.به شدت هم غریبه پرست بود.یعنی هر کسی غیر از خانواده اش براش در اولویت بود.خدابیامرز خیلی هم زن ستیز بود.
پارسال که فوت شد،اصلا ناراحت نشدم.خوشحال نشدم،ولی ناراحت و متأثر هم نشم.هیچ وقت هم فکر نمیکردم مادرم از مرگ پدرش انقدر غمگین بشه و با گذشت نزدیک به یکسال هنوز هم گاهی خودشو به خاطر یه چیزای مس
پدربزرگ مادریم آدم خشن و جدی و عصبی و نامهربونی بود.هیچوقت نتونستم دوستش داشته باشم.از اون آدمهایی بود که نه به درد خودش میخورد نه به درد زن و بچه هاش.به شدت هم غریبه پرست بود.یعنی هر کسی غیر از خانواده اش براش در اولویت بود.خدابیامرز خیلی هم زن ستیز بود.
پارسال که فوت شد،اصلا ناراحت نشدم.خوشحال نشدم،ولی ناراحت و متأثر هم نشدم.هیچ وقت هم فکر نمیکردم مادرم از مرگ پدرش انقدر غمگین بشه و با گذشت نزدیک به یکسال هنوز هم گاهی خودشو به خاطر یه چیزای م
پدربزرگ مادریم آدم خشن و جدی و عصبی و نامهربونی بود.هیچوقت نتونستم دوستش داشته باشم.از اون آدمهایی بود که نه به درد خودش میخورد نه به درد زن و بچه هاش.به شدت هم غریبه پرست بود.یعنی هر کسی غیر از خانواده اش براش در اولویت بود.خدابیامرز خیلی هم زن ستیز بود.
وقتی که فوت شد،اصلا ناراحت نشدم.خوشحال نشدم،ولی ناراحت و متأثر هم نشدم.هیچ وقت هم فکر نمیکردم مادرم از مرگ پدرش انقدر غمگین بشه و با گذشت نزدیک به یکسال هنوز هم گاهی خودشو به خاطر یه چیزای مسخ
بد است تا مرز جان کندن رفته باشی و برگشتنت دلی را خوش نکند، خوب نیست در جبهه ای بجنگی که هیچ پشتیبانی ندارد، جز خودت، جز خودم. راستش را بخواهی دلم پلانکتون شده برای حرف زدن، برای گفتن و خندیدن از ته دل، اما این سکوت بی همه چیز، که انگار لای تمام درزهای صوتی را پنبه گرفته است دست از گریبانم نمی کشد. دو ماه سکوت کردم و کاری جز کتاب خواندن دنیا را برایم زیباتر نمی کرد. البته که شنیدنت، با طرز که هر روز از پشت سیم های مخابرات فرا می خواندمت، لذتش در
- نژاد کلکو : این گونه گوسفندان دارای حجم پشم بالایی هستند . توانایی پیاده روی در این گونه گوسفندان به دلیل کشیده بودن قامتشان بالا است .
- نژاد لری بختیاری: اصالتا این نژاد به چهار محال و بختیاری بر می گردد. این گونه گوسفندان دارای سرها و گوش ها و دنبه های بسیار بزرگی هستند .
- نژاد زل ( آریایی ) : این گونه گوسفندان در سواحل دریای خزر و در شهر گرگان مشاهده می شوند . دارای سرهای کوچکی هستند و دارای شاخ های بزرگی هستند .
مجموعه گوسفند زنده از تمامی انو
 
 
گونه آبزی بازمانده از عصر دایناسور در روستای سعدآباد رشتخوار توسط اهالی مشاهده شده که یک گونه خرچنگ نعل اسبی با عمری ۳۰۰ میلیون ساله است.این گونه آبزی،خرچنگ نعل اسبی بوده که عمری از زمان دایناسورها دارد،این گونه آبزی در هر جایی که تخم گذاشته باشد با جاری شدن آب متولد میشود
 
وابستگی متقابل بسیاری از گونه های گیاهی و گرده افشان آنها به این معنی است که اثرات منفی تغییرات آب و هوایی تشدید می شود. محققان دانشگاه زوریخ نشان می دهند که تعداد کل گونه هایی که به دلیل انقراض تهدید شده اند، به میزان قابل توجهی بالاتر از پیش بینی شده در مدل های قبلی است.
ادامه مطلب
 
گندم از گندم بروید، جو ز جو
کسی به ما همسری کردن یاد نداد
کسی جلوی رویمان همسری نکرد که ما ببینیم و یاد بگیریم
یک مشت بیسواد و بی فرهنگ دورمان را احاطه کردند تا بزرگ شدیم
از گونه ی نگون بختِ ما آنهایی که فرار کردند و در غُربت، زندگیِ جدیدی برگزیدند، توانستند بر این برهوتِ بی فرهنگی سامان ببخشند
و آنهایی که در دامانِ خانواده شان نُضج گرفتند فقط توانستند ادامه دهنده ی این زنجیره ی نامبارک باشند
 
تو اما اگر خواهرِ نازنینم توانستی طرحی نو درب
تعجب نمیکنم که هنوز انقدر پر از خشم و غمم،
از همون اولش هم میدونستم که قرار نیست آسون باشه.
اما یه روزایی مثل امروز، حقیقتا به نقطه صفر برمیگردم و همه تلاش هام محو میشن- حداقل برای ساعتها و روزها...
امروز باز هم مدام از خودم میپرسم چرا؟ چطور تونست؟ و خیلی کم یادم میمونه که جوابی برای این سوال ندارم و بهتره اصلا نپرسمش...
یه روزایی مثل امروز، آشفته و سردر گمم، توان تمرکز ندارم.
از پشت لپتاپ به پشت کتاب پناه میبرم، از پشت کتاب به روی تخت، از روی تخت
از جمله گونه های گیاهی شهرستان انار میتوان به بادام کوهی،کیکم،تاغ،زرشک،قیچ و گز اشاره کرد.
همچنین اسکنبیل،اشنان(به جای صابون استفاده می شده است)،متکی،تارم،تلخه،مور،شور،چرخه،آدور(خار)سلمون،پنج کلاغو،دوسو،یونجه،گرگو،شیرو،کسرک،از جمله گونه های علفی شهرستان انار است.
دلیجه،جفد،گنجشک،غودی،پخته،چرناسک،دم زنو،خفاش،شونه سر،هفت رنگ،بلدرچین،شانه به سر،سنقر،لک لک،هوبره،بوتیمارو...از جمله پرندگانی هستند که در انار و تالاب فرهنگ آباد انا
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر تواَم سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیَم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیَم زآلودگی ها کرده پاک


ای تپش های تن سوزان من
آتشی در سایهٔ مژگان من
ای ز گندمزارها سرشارتر
ای ز زرین شاخه ها پر بارتر
ای در ِ بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ِ ظلمتِ تردید ها
با تواَم دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر ، جز درد خوشبختیم نیست


این دل تنگ من و این بار نور ؟
هایهوی زندگی در قعر گور ؟


ای دو چشمانت چمن
هوا هنوز سرد بود و کمتر گنجشکی در آن هوا هوس پرواز می کرد. در آن هوا وقتی از خیابان ها، وقتی از درخت های که در خواب بودن رد می شدم فقط از زنده بودن یک چیز مطمعن بودم. قلبم، قلبی که برای تو می تپید. در فکر تو قدم بر می داشت و در کنار تو به خیال می رفت. می دانم قلبم مرا به فراموشی سپرده و حتی اگر با رفتن از سینه من هنوز می تپید، سینه ام را می شکافت و به سمت تو می آمد. من از این موضوع ناراحت نیستم و حتی برایش خوشحالم که قلبی دارم که اینقد زیبایی را دوست دا
دیروز با یک تازه آشنایی سکس چت داشتم و سبک شدم. هورمون‌هام بهم ریخته و دچار شیدایی جنسی‌ام. شب غمی از دوری ح داشتم. و در کل دیروز افسرده حال بودم چون خسته‌ام از این علافی. بی‌هدفی، بی‌برنامگی.
میم میگه باید هدف داشته باشی و مدام بهش فکر کنی، اینجور که چه چیزی تو رو می‌تونه به هدفت برسونه؟ الزاماتش رو دنبال کنی؟ هدف مثل خوره به جونت باشه.
راستش فعلا هدفم دکتری و رفتن از ایران هست. و در مرحله‌ی بعدی داشتن تزهای بزرگ در فلسفه. چطور له اینها بای
شاید بی وقفه بتونم ۸۰ غم و اندوه ۹۸ رو بنویسم ولی برای پیدا کردن ۸ لبخند زیبای ۹۸ از وقتی بانو شارمین به این چالش دعوتم کرده دارم جان میکنم تا یادم بیاد کی و کجا خنده بر لبانم نشسته است.
۱. پر رنگترینشان قطعا حضور در آرامگاه ظهیرالدوله بود آن هم با دوستی اهل دل و عاشق که جای جای آرامگاه را حفظ بود و نشانم داد. ۲۵ مهر ۹۸  با صبای جان وارد بهشت شدیم و جانی تازه کردیم در جوار فروغ و بهار و رهی و قمر و رفیعی و خالقی
۲. سلامتی مهربان همسر در پی شکست و ان
دیشب توی مسجد وسط نماز پسرم مدام با من حرف می زد و می گفت "تموم شد بریم !" وقتی حرف می زنه بانمک میشه . مثل همه ی بچه های هم سن و سالش . بعد از نماز آقایی که بغل دستم نشسته بود دست دارز کرد به سمت محمد حسین که باهش دست بده . می خواست سر به سرش بذاره . محمد حسین هم یه هو رنگش زرد شد و جفت دستاش رو برد پشتش . بعد یک نگاهی به نفرِ کنارش انداخت و خودش رو کشید عقب و با نگاهش بهش فهموند : " هی آقا ! با شماست ! " و اون آقا هم دستشو دراز کرد و به آقای شماره ی 1 دست داد .
یکی از نژادهای شترمرغ که امروزه منقرض شده است ،‌ نژاد خاور میانه ای یا عربی است که اسم آن معرف زیستگاه آن می باشد. این گونه از شترمرغ ها سالها پیش در اثر خشکی در صحراهای عربستان تلف شده و دیگر این گونه وجود ندارد.
آخرین نمونه ها از این گونه در حدود سال ۱۹۶۰ میلادی در اردن دیده شده، و امروز به طور کامل منقرض شده اند.
برای اطلاعات بیشتر در رابطه با شترمرغ های عربی به این مطلب مراجعه کنید.
مثل وقتی بعد از شش روز کار کردن حق خودت می دانی جمعه ی تعطیل را تا ظهر بخوابی ولی از هفت صبح بیدار می شوی. چشم هایت باز است اما لجبازی می کنی. از این پهلو به آن پهلو در برابر بیداری ای که به تو هجوم آورده مقاومت می کنی. مدام نگاه به ساعت گوشیت می اندازی که عقربه ی کوچک برسد به عدد دوازده اما عقربه کوچک تازه رسیده به هشت. سر آخر خسته می شوی. پتو را کنار می زنی و با دست های آویزان و خسته تر از همیشه بلند می شوی.
مثل وقتی کشتی ات غرق می شود. تو می مانی و ی
 
دوسنت اگزوپری با تمام ماجراجوییهایش که خوشبختی تجربه کردنشان را داشت جایی در زمین انسان‌هاست که بیم می‌دهد از روزمرگی‌ها را تسلیم شدن و بودن چنان که می‌خواهند و شاید نمی‌خواهی و نمی‌دانی و فراموش کردن زیستن به آن سان که زیستنی است. این که در نهایت کسی نخواهد بود و ماند تا شانه هایت را تکان دهد و بیدار کند شاعر و آهنگ‌ساز و کیهان شناسی که در وجودت خفته است و به انتظار نشانه‌ای یا ندایی است تا برخیزد و روزمرگی‌ها را چنان که شایسته‌اند
امروز سر کلاس گیج گیج بودم مدام خراب میکردم استادم یگفت میدونم بلدی چرا انجام نمی دی تمرکز نداشتم اصلا.
منتظر جواب ارشدم نیاز دارم به یک فعالیت جدید فکری مشاورم میگفت تو باید مدام درگیر باشی مدام فعالیت داشته باشی وگرنه ادمی هستی که خیلی فکر میکنی و فکر آدم رو داغون میکنهراست میگفت خودمم دوست دارم مدام کار کنم کلاس برم فعالیت داشته باشم وگرنه مثل این چند روز دیوانه میشم خوددرگیری پیدا میکنم.
بچه که بودم یه همسایه داشتیم ارایشگر بود دخترش ه
ما نمیتوانیم با مدام توقع داشتن و مدام واکنش نشان دادن به ادمها انتظار یک رابطه ی طولانی مدت را داشته باشیم.
ادمها احتیاج به احترام، خلوت و درک شدن دارند. 
گاهی لازم است صبور باشیم و این صبر ما به ادم رو به رویمان احساس امنیت میدهد که قرار نیست با هر رفتار و تعارضی، از سمت ما مورد حمله و خشم و قضاوت و تنبیه قرار بگیرد. 
اگر میخواهید در رابطه های امن و پایدارتری قرار بگیرید، خودتان امن شوید و رفتارهای افراطی تان را شناسایی کنید و انها را کمتر ان
افرادی که اختلال شخصیت خودشیفته یا نارسیسیسم دارند توانایی‌های خود را بیش از اندازه در نظر می‌گیرند. چنین افرادی مدام به تحسین دیگران نیاز دارند اما هیچ گونه همدلی از خود بروز نمی‌دهند. علاوه بر این همیشه باور دارند که از دیگران بهترند‌. این اختلال بنابر علت‌های زیادی ممکن است رخ بدهد که مهن‌ترین آن‌ها شیوه‌ی  فرزندپروری والدین است. معمولال می‌توان تا حد معدودی این اختلال را درمان  کرد اما مهم‌ترین قسمتش این است که خود فرد درمان را
مدت ها بود یا خواب نمی دیدم یا می دیدم و یادم نمی موندن یا آنچنان چیز خاصی نداشتن. چند شب پیش اما یک خواب عجیب دیدم. اون شب از یک طرف به خاطر سرماخوردگی مدام بیدار می شدم و از طرف دیگه چون موعد تحویل کتاب نزدیک بود تا چند دقیقه قبل خواب کتاب می خوندم و همین باعث شده بود ناخوداگاهم فعال باشه‌. خلاصه اون شب مدام خواب می دیدم و بیدار می شدم. چهار تاش رو خودم یادمه اما دو تاش مهم تر بودن:
توی اولی من و ننه تو جاده بودیم و ننه پشت فرمون :) بعد خود ننه رو ز
یادگاران (کتاب بروجردی): بعضی آدم ها را باید مدام یادآوری کرد. جان پای دین داده اند.
 
یادگاران (کتاب بروجردی) : عباس رمضانی
بریده کتاب(۱):
یکی می خواست بیاید تهران، نمی دانم وزیر دفاع آمریکا بود یا نماینده سازمان ملل. گفتند شاه گفته « هیچ اتفاقی نباید بیفته» همین حرف برای محمد کافی بود. گفت: «باید بیفته»رفیقی داشت توی اصفهان. اسمش سلیمان بود. توی این جور کارها با همدیگر بودند. خودش هم که تهران بود. درست همان وقتی که قرار بود هیچ اتفاقی نیفتد، یک
☑️ #روز:
روزگارم را
اگر نیایی
روزمرّگی خواهد کشت

☑️ #گونه
هنوز گونه ام تَر است
از گونه ای که رفته ای

☑️ #خیال:
خیس از خیال تو ام
برگرد  روزی
من و این خانه
مدتهاست که آمدنت را
خیال می بافیم

☑️ #آب:
آب از سر من گذشته است 
و دستهایم
در غمی بزرگی غرق شده اند
باران خیس کرده
تمام روزهای آفتابی ام را 
و آرزوهایم را آب برده

☑️ # جان:
جان ام را
اینهمه درد گرفته
که مداوا نمی شود 
نمی دانم 
غم نان را بخورم 
یا 
غم جان را

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_
☑️ #روز:
روزگارم را
اگر نیایی
روزمرّگی خواهد کشت

☑️ #گونه
هنوز گونه ام تَر است
از گونه ای که رفته ای

☑️ #خیال:
خیس از خیال تو ام
برگرد  روزی
من و این خانه
مدتهاست که آمدنت را
خیال می بافیم

☑️ #آب:
آب از سر من گذشته است 
و دستهایم
در غمی بزرگی غرق شده اند
باران خیس کرده
تمام روزهای آفتابی ام را 
و آرزوهایم را آب برده

☑️ # جان:
جان ام را
اینهمه درد گرفته
که مداوا نمی شود 
نمی دانم 
غم نان را بخورم 
یا 
غم جان را

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_
 
دوسنت اگزوپری با تمام ماجراجوییهایش که خوشبختی تجربه کردنشان را داشت جایی در زمین انسان‌هاست که بیم می‌دهد از روزمرگی‌ها را تسلیم شدن و بودن چنان که می‌خواهند و شاید نمی‌خواهی و نمی‌دانی و فراموش کردن زیستن به آن سان که زیستنی است. این که در نهایت کسی نخواهد بود و ماند تا شانه هایت را تکان دهد و بیدار کند شاعر و آهنگ‌ساز و کیهان شناسی که در وجودت خفته است و به انتظار نشانه‌ای یا ندایی است تا برخیزد و روزمرگی‌ها را چنان که شایسته‌اند
در این مطلب با انواع قهوه و طرز تهیه آنها بیشتر آشنا می‌شوید تا بتوانید از نوشیدن قهوه جدیدتان لذت ببرید. همراه ما باشید.
انواع قهوه
قهوه‌ها مانند بسیاری از میوه‌ها گونه‌های مختلفی دارند. بااین‌حال، بیشتر دانه‌های تولیدی و مصرفی قهوه در دو گونه عمده «روبوستا» و «عربیکا» قرار می‌گیرند.
۱. قهوه عربیکا
بیشتر مصرف دانه‌های قهوه در جهان مربوط به این گونه است. به‌طور کلی گونه عربیکا باکیفیت‌تر از سایر گونه‌ها است و به‌طور عمده در آمریکای
جواب نگارش دهم صفحه 119 انشا صفحه 119 دهم انشا صفحه 119 نگارش دهم انسانی انشا صفحه ۱۱۹ نگارش دهم نوشته داستان گونه نگارش دهم نوشته داستان گونه پایه دهم مثل نویسی صفحه 122 نگارش دهم نوشته ای داستان گونه بنویسیدپیش ازنوشتن عناصر آن را مشخص کنید
انشا در ادامه مطلب
ادامه مطلب
دیمپل‌ پلاستی (عمل جراحی چال گونه)
جای سؤالی نیست که وجود چال گونه تبدیل به یک ویژگی غبطه‌ برانگیز شده‌ که معمولا با جذابیت در ارتباط است.
اکنون راهی به‌نام دیمپل‌ پلاستی وجود دارد تا چال‌ گونه‌ای که همیشه می‌خواستید را، داشته باشید.
نتایج طبیعی و محافظه‌ کارانه‌ بدست‌ می‌آورد که گویی در تمام طول زندگی خود چال‌گونه داشته‌اید.
برای اطلاع بیشتر در مورد این روش همین امروز با مرکز ما تماس بگیرید.

ادامه مطلب
این دو روز نذری داشتیم انقدر راه رفتم و کار کردم که الان جنازه ام بشدت خسته ام و ناتوان شدم مثل آدمی که مدام دارن هلش میدن بهش مسیر میدن و تو مجبوری اطاعت کنی در حالی که گاهی حس میکنم حس نفس کشیدن ندارم و درس چیز بدی نیست خیلیم خوبه ولی هفده سال مدام درس خوندن حالت رو میگیره خوش حالم و شاکرم که به آرزوم رسیدم ولی خسته ام دلم آرامش میخواد نه این طور زندگی کردن رو اینطور دویدن رو بعضی وقتا بهش فکر میکنم حالم بد میشه بعضی وقتا هم میگم سخت نگیر میگذ
برای تو می نویسم
تویی دور از من
پاره ای از تنم
زیباترین بخش وجودم
پرمعناترین بخش روحم 
جدا از من در سرزمینی دیگر
در آغوش دیگری
چشمان زیبایت سهم چشمان دیگری
برای تو می نویسم
تنها برای تو
برای آرامش روحم و برای آرام دلم
برای اشکهایم و چشمهایت
برای عطر نفسها و بوی زنانه ات
برای لبان تشنه ام و لبان زیبایت می نویسم
برای آرزوی به آغوش کشیدنت
گرفتن دستان پر مهرت
برای صدای زمزمه لبان زیبایت می نویسم
نوشته هایم فرزندان من اند
حاصل هم آغوشی روح عریان
در مراسم افتتاحیه شرکت ها معمولا از صاحبان و کارمندان شرکت دعوت به عمل می آید . ممکن است که خانواده آن ها نیز در مراسم حضور داشته باشند . در این گونه مراسم از گل آرایی یا دیزاین خاصی استفاده می شود و معمولا از نور پردازی در این گونه مراسم استفاده نمی شود .
امروزه این رسم در بسیاری از کشورها بصورت رسمی، برگزار می شود و به همین دلیل این مراسم هم تشریفات مربوط به خودش را دارد:
- آماده سازی مراسم وافتتاحیه و نصب روبان به منظور بریدن
- حضور کارمندان ،

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها